تو رو تو گریه می بوسم ، تو رو که غرق لبخندی
رو این حالی که من دارم ، چرا چشماتو می بندی
بذار این آخرین روز رو تمام باورت باشم
بذار فردا تو این خونه ، تو آغوش تو پیدا شم
نمی دونی کنار تو چه حالی داره بیداری
بذار باور کنم امشب ، تو هم حال منو داری
نمی دونی چه آشوبم از این آرامش خونه
از این رویای شیرینی که می دونم نمی مونه
چه قدر این حس من خوبه ، همین که از تو می میرم
همین که هر نفس امشب ، هوامو از تو می گیرم
سلام فائزه جون مرسی ازین که به وبم سر زدی خوشحال شدم وبت قشنگ عزیز موفق باشی اگر با تبادل لینک موافق بودی خبرم کن منظرم
ممنون که اومدی.
من فکر می کنم مفهوم عشق با نیاز فرق می کنه.وقتی عاشق کسی می شی دوست داری که اون احساس خوشبختی کنه حتی اگه با تو نباشه.اما نیاز یعنی تو فقط به خودت فکر می کنی و اینکه هر طور که شده طرف رو به دست بیاری و همیشه کنار خودت داشته باشی.
و صد البته عشقه که قشنگ و متعالیه.
نمی دونم.شاید این باشه!
ممنون عزیزم من تو رو لینک کردم توم منو با اسم آواز عشق لینک کن گلم
در این جنگل که پائیزست و
بی پایان
و بی عابر،
دو پائیزیم و می سوزیم با هم در میان برگهاى زرد
و می رقصد
میان قلبهامان
دستهامان
آتش سوزان تابستان
میان بادهای سرد.
تو خاموشی وغرق گل
و بسته پلک های روشن خود را
ومن با خود می اندیشم
که میگوید که بعد از فصل پائیزان زمستانست؟
که این پائیز خفته در میان برگهای گل
بهارانست.
.
.
سلام...وب زیبایی دارید http://sevn.blogfa.com/اینجاکه رسیدی احساس غریبی نکن.............این کلبه حقیر متعلق بتوست..